طبق دادههای دست آمده توسط شرکتهای فعال در زمینه بازاریابی چریکی، 11 روش مختلف برای بازاریابی پارتیزانی تعریف شده است که هدف همهی آنها استفاده از بازاریابی پارتیزانی و تکنیکهای روان شناختی آن، به موجب تحقق اهداف بازاریابی و استفاده هر چه بیشتر از رسانههای آفلاین میباشد. نکتهای که باید بدانید این است که بیشتر این روشها سعی میکنند تا با استفاده از بازاریابی آنلاین و انواع روشها و رسانههای آن همانند بازاریابی در شبکههای اجتماعی، بازدهی بازاریابی پارتیزانی شما را تا حد امکان افزایش میدهند.
روشی است که در آن از طریق یک سری بلاگهای مردمی که در اصل مردمی نیستند و مالک آنها شرکت است، در مورد کمپینی که برگزار شده صحبت میشود، اخبار آن بازنشر میشود و به طور کلی منظورمان این است که خبر این کمپین به اصطلاح Viral میشود. این روش بسیار شبیه Press Release یا ریپورتاژ آگهی میباشد.
چند وقت قبل یکی از اپلیکیشن های ثبت آگهی کالا و خدمات و املاک و... ایرانی یک کمپین جالب به راه انداخت که در یک بیلبورد، عکس یک کالای دست دوم و تیکت قیمت آن را درج کرده بودند. این کمپین را خیلیها در بیلبوردهای خیابان دیدند اما چند برابر این افراد، کسانی از این کمپین آگاه شدند که عضو شبکه های اجتماعی معروف بودند.
در این روش، مردم در مورد یک کالا یا یک خدمات یا یک برند، به همدیگر اطلاع میدهند. به این صورت که فردی که از کالا یا خدمات یک شرکت استفاده کرده و از آن راضی بوده، تعریف شرکت یا محصول یا برند را به فردی دیگر میکند که خود یک نوع تبلیغ است!
این هم روش دیگری از بازاریابی چریکی است که اولین بار ژاپنیها از آن استفاده کردند.مانند تبلیغات بر روی بسته بندی دستمال کاغذی برای این روش یک مثال است، یا چاپ بر روی کبریت، بلیط مسابقه فوتبال و…
پوسترها و بنرهای مختلفی هستند که در بسیاری از نقاط مختلف شهر میتوانید آنها را نصب کنید و پولی هم بابت آنها نپردازید. از این روش میتوانید برای بازاریابی پارتیزانی خود استفاده کنید. مردم حتما نباید خلاقیت شما را در بیلبورد اتوبان ها ببینند.
در این روش از بازاریابی چریکی، بیشتر تمرکزمان بر روی این است که چیزی را در محیط بیرون، به روشی به حوزه کسب و کارمان ربط بدهیم. برای مثال بازاریابی چریکی به سبک بازاریابی محیطی توسط آدیداس یا نایک.
این روش دقیقا همان اصول بازاریابی محیطی را دارد، با این تفاوت که در این روش، به نوعی سعی میکنیم تا ارتباط بهتر و نزدیکتری را بین محصول و مخاطب برقرار کنیم. به روشی که در هر کدام از آنها مخاطب مالکیت آن کالا را میتواند احساس و لمس کند.
در این روش سعی میکنیم تا به روشی خلاقانه، محصولمان را جایگزین یک المانی در خیابان یا اتوبان یا دیوار منازل و… کنیم؛ به نحوی که این جایگزینی، هویت محصول یا خدمات ما را به خوبی نشان دهد.برای مثال شرکت دوراسل (تولید کننده باتری) به گونهای خلاقانه باتری خود را جایگزین یک المانی در پله برقی کرده است، که کاربرد محصولش را نشان می دهد.
در این روش کاری میکنیم که مشتری، استفاده از محصول ما را تجربه کند. مثلا شرکت IKEA، مبلهای خود را در ایستگاههای اتوبوس گذاشته تا مردم از نزدیک آن را تجربه کنند، و این حرکت برای مخاطب جذاب است و قابلیت Viral شدن دارد.
در این روش مخاطب را مجبور میکنیم که در کنار یک سری از فعالیت ها، باید محصول ما باشد. هر زمان که فیلم سینمایی آمریکایی میبینید، دقت کنید که زمانی که بازیگران در حال خوردن کباب باربیکیو هستند، قوطیهای یکی از معروفترین برندهای آب جو را هم در کنار آن میبینید. خب بعد از یکی دوبار دیدن این صحنهها، ذهن مخاطبان به این سمت میرود که در زمان خوردن باربیکیو، یکی دو قوطی از محصولات این برند هم تهیه کنند.