یکی از تفکرات رایج یک شرکت اقتصادی و آکادمیک این است که فکر میکنند مردم معقولانه رفتار میکنند، اما تحقیقات همواره این را نشان داده که رفتار انسانی بیش از آنکه منطقی باشد، وابسته به احساسات است و نمیتوان انتظار داشت که همیشه عقلشان بر احساسشان حکمران باشد. حتی در خرید یک شرکت در بالاترین سطح فنی هم، پیش از آنکه یک تحلیل عقلانی جامع از ارزش و کارایی محصول صورت بگیرد، یک تصمیم احساسی در آن دخیل است و در زمان تعیین قیمت و انتخاب فروشنده، ممکن است همه چیز بر اساس عوامل هیجانی تغییر کند.
هدف شما به عنوان آگهی دهنده باید بر این اساس باشد :
این که برند شما هیچ ارتباط هیجانی با مشتریان نداشه باشد می تواند خیلی بد باشد. به بیان دیگر مشتریان کمترین توجهی به برند شما ندارند چرا که باور دارند هیچ چیز خاص یا منحصر به فردی برای جلب توجه کردن ندارید. از نظر آنها فقط یک کالای مصرفی هستید. مشتریان بر این باورند که میتوانند همان محصولات یا خدمات را از عرضهکنندگان دیگری تامین کنند و برای اینکه در بازار باقی بمانید مجبورید که قیمتها را پایین بیاورید. وقتی رقبای شما قیمت پایینتری نسبت به محصول شما ارائه کنند، مشتریان به دنبال او میروند. هیچ امنیت و تضمینی برای وفاداری مشتریانتان ندارید.
آگهیدهندهگانی که بین برند و نیازهای هیجانی بازار هدف ارتباط برقرار میکنند، سودهای شگرفی کسب می کنند. وقتی مشتریان واکنش هیجانی قویتری به محصول شما نسبت به محصول رقیبا نشان دهند، همواره آن را خریداری میکنند و در نتیجه محصولات بیشتری خواهید فروخت و میتوانید تا ۲۰۰ درصد بیشتر از رقبایتان سود کنید.